چه کند با رخ پژمرده من گل به چمن ؟

چه کند با دل افسرده من لاله به باغ ؟

من چه دارم که برم در بر آن غیر از اشک ؟

وین چه دارد که نهد بر دل من غیر از داغ ؟

عمر پا بر دل من می نهد و می گذرد .

می برد مژده آزادی زندانی را ،

زودتر کاش به سر منزل مقصود رسد

سحری جلوه کند این شب ظلمانی را .

پنجه مرگ گرفته ست گریبان امید

شمع جانم همه شب سوخته بر بالینش

روح آزرده من می رمد از بوی بهار

بی تو خاری ست به دل ، خنده فروردینش

عمر پا بر دل من می نهد و می گذرد .

کاروانی همه افسون ، همه نیرنگ و فریب !

سالها باغ و بهارم همه تاراج خزان

بخت بد ، هرچه کشیدم همه از دست حبیب

دیدن روی گل و سیر چمن نیست بهار


به خدا بی رخ معشوق ، گناه است ! گناه !


آن بهار است که بعد از شب جانسوز فراق

به هم آمیزد ناگه . دو تبسم : دو نگاه .!


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Ana ردلاو چت|خاطره KISS مانی جون در لاوچت|لاو چت|ردلاوچت,red-love-chat دانلود مقاله و تحقيق عطر وانیل الکترون‍‍ــــ قلمزنان Čapek | a world of bucks interior-design12 Jenny