« شده آیا که غمی ریشه به جانت بزند ؟
گره در روح و روانت به جهانت بزند ؟ »
شده در خواب ببینی که تو را قرض کند ؟
بروی وَهم شوی تا که تو را فرض کند ؟
شده در گوش ِ تو گوید که تو را باز تو را…؟
نشوم فاش ِ کسی تا که شوم رازْ تو را …؟
شده آغوش شود تا که هم آغوش شوی ؟
گره ات باز کند تا که تو خاموش شوی ؟
شده یک شب برود تا که روی در پی او ؟
که تو فرهاد شوی تا بشوی قصه ی او ؟
به همان حال بگویی که تو مجنون ِ منی
به تو بیمار شدم تا که تو درمون ِ منی
شده دلتنگ شوی غم به جهانت برسد ؟
گره ات کور شود غم به روانت برسد ؟
که روی دیدن ِ او تا که کمی شاد شوی
بروی در بغلش تا که تو آباد شوی
که بگوید که تو تعریف ِ همان عشق ِ منی
بروی یا نروی هر چه شود جان ِ منی
گره ات باز کُنَد تا که تو بینا بشوی
که غمت باز شود تا که تو معنا بشوی
شده اما تو نبودی شده اما که چه دیر
گره ای کور شدم تا که شدی یک دل ِ پیر
: « همه در خواب ولی عشق ِ تو بیدار بِماند
همه پل های دلم بی تو چو دیوار بِماند
من چرا دل به تو دادم که دلم می شکنی
همه عاشق شدنم رفت تو منظور ِ منی
که تو رفتی و دلم بی تو همان سنگ شدُ
همه این عشق رَوَد تا که دلم جنگ شدُ
نکند بد بشود آخر ِ این قِصه ی بد
نکند تلخ شود آخر ِ این غُصه ی بد »
''احمد طیبی''
اگر آنگونه که با تلفن همراهتان برخورد میکنید؛ با همسرتان برخورد میکردید، اکنون خوشبخترین فردِ دنیا بودید!!!
اگر هر روز شارژش میکردید؛ باهاش در روز از همه بیشتر صحبت میکردید؛
پایِ صحبتهایش مینشستید؛
پیغامهایش را دریافت میکردید؛
پول خرجش میکردید؛
دورش یک محافظ محکم میکشیدید.
در نبودش احساسِ کمبود میکردید؛
حاضر نبودید کسی نزدیکش شود؛
حتی مطالبِ خصوصیتان را به حافظهاش میسپردید؛
همیشه و همهجا همراهتان بود، حتی در اوج تنهایی.
الانم که گوشیها لمسی شده. اگر همونقدر که گوشی رو لمس میکنید؛ همسرتون رو نوازش بکنید؛ کلی خوشبخت میشوید و همیشه، بجای این همراه، همسرتون همراهِ اولتان بود…!
خدای مهربانم ؟!
براى شکستگیم جز تو شکسته بندى نبینم
و من بوسیله آه و ناله کردن بسوى تو بدرگاهت خاضع گشته
و با زارى کردن در برابرت خود را به خوارى کشاندم
پس اگر توام از درگاه خویش برانى در آن حال به که روآورم؟
و اگر توام از نزد خویش بازگردانى به که پناه برم؟
از تو خواهم اى آمرزنده گناه بزرگ و اى شکسته بند استخوان شکسته
خدایا؟! سایه ابر رحمتت را بر گناهانم بینداز
و ابر ریزان مهربانى و رأفتت را براى شستشوى عیبهایم بفرست
خدایا آیا بنده فرارى جز به درگاه مولایش به کجا بازگردد؟!
آیا کسى جز تو هست که مرا از خشم به خود پناه دهد
خدایا به همان قدرتى که بر من دارى توبهام بپذیر
به بردباریت از من بگذر
و به همان علمت که به احوالم دارى با من مدارا کن
اى پذیرنده بیچاره اى غمزدا
اى بزرگ احسان اى داناى اسرار نهان اى نیکو پرده پوش
شفیع گردانم نزد تو جود و کرمت را
توسل جستم به حضرتت و به مهربانیت در پیش تو
پس دعایم مستجاب کن و امیدم را درباره خودت به نومیدى مبدل مکن!
به کرم و مهربانى خود اى مهربانترین مهربانان .!
سجده کرد روی خوارم برای ذات عزیز بزرگت، سجده کرد روی فرسوده فانیام و برای ذات همیشگی ماندگارت، سجده کرد روی پیوسته به تهیدستیام برای ذات بینیاز بزرگت، سجده کرد رویم و گوشم و چشمم و گوشتم و خونم و پوستم و استخوانم و همه آنچه زمین از بار وجود من برداشته در برابر پروردگار جهانیان.
خدایا بر نادانی من به بردباریات و بر تهیدستی من به توانگریات و بر خواری من به عزّتت و سلطنتت و بر ناتوانی من به تواناییات و بر ترس من به ایمنیات و بر گناهان و خطاهای من به گذشتت و رحمتت بنگر ای بخشندهی مهربان
چه خوب می شد اگر بعد از این بهانه نگیرم
سراغ هیچ کسی را در این زمانه نگیرم
چه خوب می شد اگر بی خیال خاطره بودم
که دسته دسته گل از دست رودخانه نگیرم
سرم به کار خودم باشد و خیال بلندم
چنان که هیچ سری را به روی شانه نگیرم
دلم گرفته چه می شد که بی تو دلخوشی ام را
از این انار ترک خورده، دانه دانه نگیرم
مرا ببر به همان کوچه، قول می دهم این بار
گلوی نازک گنجشک را نشانه نگیرم
اگرچه فاصله ها زیر پای راه نشستند
که دست های تو را باز کودکانه نگیرم
به رغم این همه حالا تو رو به روی منی، پس
نخواه زل نزنم، دست زیر چانه نگیرم
منم همان که تو با شعله های آبی چشمت
به آتشم زدی و خواستی زبانه نگیرم.!
''عبد الحسین انصاری''
ازینکه چشام بارونی شد ناراحت نیستم؛
ازینکه تنهام ناراحت نیستم؛
ناراحتم ازینکه چندین سال دوستی و عشقو ندیده گرفت؛
ازین ناراحتم که پشتمو خالی کرد .
ازین ناراحتم که دیگه نمیتونم بهش اعتماد کنم.
آرام جان از عشقمان چیزی نماندهآخر همان شد که نباید میشد.!
امام هادی علیه السلام می فرماید:
از کسی که آزار داده ای صفا ویک رنگی مجو
واز کسی که تیربد گمانیت را به سوی او نشانه رفته ای خیرخواهی مجوی ،زیرا دیگران با تو مانند دل تو با دیگران است (بحارالانوارج74ص181)
پس هر رفتاری که با دیگران داری از آنها انتظار داشته باش وهر گونه که دردل هستی آنها نیز با تو اینگونه هستند
خدایا ؟!چنان کن سرانجام کار توخشنود باشی و ما رستگار.
هیچوقت بیشتر از حد عاشق این زمینی ها نشو!
بیش از حد اعتماد نکن
بیش از حد محبت نکن
چون، همین بیش از حد
به تو، بیش از حد آسیب میرساند.!
قلبم درد میکنه
دستم رو سینه ام هس دردشو حس میکنم
خدااااااا؟
به جایی می رسد آدم که بعد از گریه می گوید:
میان این همه بیگانه صد رحمت بتنهایی.!
#شبانه
«أَلا بِذِکرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ»استادی فرمود:این آیه معنایش این نیست که با ذکر خدا دل آرام می گیرد.این جمله یعنی خدا می گوید:جوری ساخته ام تو را که جز با یاد من آرام نگیری!!!تفاوت ظریفی است!
اگر بیقراری؛
اگر دلتنگی؛
اگر دلگیری؛
گیر کار آنجاست که هزار یاد، جز یاد او، در دلت جولان میدهد''خدا؟می شود کمی امتحانت را آسانتر بگیری؟!!!''
شاید ها را دور می ریزم.
کاش این جمعه بیاید
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ
مهدی جان؟در غیبت کبری تو گم کرده ایم آقا
راه و روش و رسم مسلمانی خود را،
ما را بطلب لایق دیدارتو باشیم
پنهان مکن آن صورت نورانی خود را . اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم عجل لولیک الفرج
از تو در عمرم نکردم لحظه ای قطع امید
گر چه دارم جرم در پرونده خود بی شمار
گرچه میدانم مرا می بخشی از لطف و کرم
می سزد تا باز، گریم از خجالت زار زار
پرده پوشی کردی از جرمم به دست رحمتت
گر چه می کردم گناه خویشتن را آشکار
چشم (میثم) همچنان باشد به عفو رحمتت
گر بری سوی بهشتش یا بسوزانی به نار .!
یعنی میشه زنده باشم و
لای همین خبرها دیده باشم آقا مهدی موعود از راه میرسه؟!
تو را من چشم در راهم عزیزززمآقای من
اللهم عجل لولیک الفرج
چه کند با رخ پژمرده من گل به چمن ؟
چه کند با دل افسرده من لاله به باغ ؟
من چه دارم که برم در بر آن غیر از اشک ؟
وین چه دارد که نهد بر دل من غیر از داغ ؟
عمر پا بر دل من می نهد و می گذرد .
می برد مژده آزادی زندانی را ،
زودتر کاش به سر منزل مقصود رسد
سحری جلوه کند این شب ظلمانی را .
پنجه مرگ گرفته ست گریبان امید
شمع جانم همه شب سوخته بر بالینش
روح آزرده من می رمد از بوی بهار
بی تو خاری ست به دل ، خنده فروردینش
عمر پا بر دل من می نهد و می گذرد .
کاروانی همه افسون ، همه نیرنگ و فریب !
سالها باغ و بهارم همه تاراج خزان
بخت بد ، هرچه کشیدم همه از دست حبیب
دیدن روی گل و سیر چمن نیست بهار
به خدا بی رخ معشوق ، گناه است ! گناه !
آن بهار است که بعد از شب جانسوز فراق
به هم آمیزد ناگه . دو تبسم : دو نگاه .!
روزگارمان سخت می گذرد!
سخت تر از سال گذشته،
سخت تر از ماه گذشته،
سخت تر از روز گذشته.
▫️شبیه یک درد همگانی، همه هر روز خسته تر از قبل می شوند!
اقتصادی که نابود شده
اخلاقی که به سقوط رسیده
محبتی که ذخیره اش ته کشیـده
و سلامتیِ روح و تَنِ مردم، که پرپر شده!
▫️چند روزیست دوره افتاده ام و به هرکه میرسم، این سؤال را تکرار میکنم؛
بنظرِ تو، آخرِ این اوضاعِ نابسامان چه می شود؟
و در لابلای تمامِ پاسخ ها، یک درد مشترک، موج می زند؛ #ناامیدی
ما از همه نااُمیــد شده ایم!
از همه ی انسان های دور و برمان!
و امروز یقین داریم، قیچیِ هیچ آرایشگری، نمی تواند، چهره ی نابسمان دنیا را، زیبا کند.
مگر همین را نمی خواسته ای؟
ما روی قولِ تو حساب کرده ایـــــم!
✍ امضاء؛ منتظر
درباره این سایت